گیره بازی
دیروز در حین تمیز کردن آشپزخانه چشمم به سبد کوچک گیره های لباس افتاد. آن را برای دخترکمان کنار گذاشتم تا گیره بازی کند. کوچکتر که بود با گیره ها زیاد بازی می کردیم ولی چند باری انگشتان ظریفش لای گیره ها مانده بود و اشکش را درآورده بود. برای همین ترجیح دادیم کمی آنها را کنار بگذاریم ولی خیلی طولانی شد. خلاصه.. این روزها در خلال هر بازیی یک کار دیگر هم می کنیم. بارش فکری!!! اصطلاح قشنگی است از نظر من. هنوز دارم رویش کار می کنم. بگذارید یک مثال بزنم. همین گیره ها. از دیانا می پرسم این گیره برای چه کاری است یا شبیه چیست؟ و او هم در ابتدا پاسخ معمولی که می داند را می گوید و بعد سوال ها شروع می شود که : دیگه مثل چیه؟ یا دیگه به درد چه ...